چند وقتی است که بعضی از سایت ها کلیپی چند ثانیه ای از یک سخنرانی چندیدن دقیقه ای مربوط به سال 1385را از دانشمند و استراتژیست کشور جناب دکتر حسن عباسی پخش کردن و تیتر زده اند توهین دکتر عباسی به اهل بیت و آنچنان با آب و تاب مشغول پخش و توهین به ایشون هستند که گویی وی یک آدم بی دین و لامذهب و کافر و ازخدا بی خبر هست. بنا به درخواست دوستان برای روشنگری بیشتر در این مطلب به این موضوع می پردازم. بنده مثل خیلی ها این کلیپ را نگاه کردم و کل سخنرانی ایشون در اون مراسم را گوش دادم. اصلی ترین منظور آقای عباسی این بوده است که بعضی ها اصل را ول کرده اند و به فرع چسبیده اند. دکتر عباسی در این سخنرانی بهشرح منتظر واقعی امام زمان (عج) می پردازند و ما را با رفتارهای اشتباه در زمان انتظار آشنا می کنند. در ادامه ایشان این رفتارهای اشتباه را ربط می دهند به انحرافات عزادار های ما در ایام محرم. در معبر سایبری فندرسک در این خصوص قبلا بحث شد که چرا بعضی ها در هنگام عزاداری لباس در می آورند. (لینک مطلب).
بنده به شیوه بیان دکتر عباسی اعتراض دارم و بهتر بود ایشون هنگام نام بردن از فرزندان و اهل بیت امام حسین (ع) با لحنی بهتر آن بزرگواران را خطاب می کردند اما با اصل حرف ایشان مخالف که نیستم هیچ بسیار موافق هستم.
زیرا معتقد هستم و واقعاً برای این حقیر روشن شده است که دشمنان اسلام و اهل بیت در پی تزریق انحرافات در عزاداری ها و در شیوه انتظار ما هستند. آقای دکتر عباسی درواقع به ما گفتند ما شاهراه را نباید گم کنیم. اینکه ما اصل قیام امام حسین (ع) را کنار بگذاریم یعنی انحراف. یعنی پوچ شمردن قیام امام حسین (ع) و این خودتوهینی بزرگتر به اهل بیت (ع) نسبت به حرف هایست که دکتر عباسی زده اند است.
اما نکته اصلی این ماجرا اینجاست که عده ای خود را مرید امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) می دانند اما در برابر برادر دینی خود چنان برخوردی می کنند که با دشمنان اسلام نکرده اند. این از مرام اهل بیت (ع) دور است. این توهین ها این بی ادبی ها نسبت به کسی که سالهاست خارچشم خیلی از دشمنان دین و انقلاب بوده اند بسیار زشتاست. اینجاست که ما تازه می فهمیم دشمن چقدر ریشه ای کار کردهاست تا مارا به جان هم بیندازد و کسی که این همه روشنگری برعلیه دشمنان داشته اند را به دست خودمان تخریب کند.
ه نظر می رسد دانشگاه آزاد غیراسلامی برای جبران صندلی های خالی دانشگاه خود که بخاطر سیاست های کنترلی رشد جمعیت که در دهه 60 و 70 وضع شد و در نتیجه آن کشور با کاهش زادوولد مواجه گردید، در پی جذب دانشجو از راه تحریک و تبلیغ جنسی است.
ابلاغ بخشنامه ترویج بیحجابی از سوی حراست دانشگاه آزاد غیر اسلامی خود بیانگر این موضوع است که دانشگاه آزاد می خواهد با تبلیغات جنسی صندلی های خالی دانشگاه خود را پر نماید و گرنه چه دلیلی دارد این بخشنامه در سالی ابلاغ می شود که بنام فرهنگ نامگذاری شده است؟
البته شاید روی دیگر قضیه بلهوسی مسئولین دانشگاه آزاد باشد که می خواهند چشم های هیز خود را به روی تن فروشان بازکنند و در خور نام دانشگاهشان به دانشجویان آزادی بدهند. از این رو باید شعار دانشگاه آزاد را اینگونه بیان کرد : بی حجابی از شما نمره دادن از ما.
اما اوج بی چشم و رویی زمانیست که مسئولین دانشگاه آزاد در رسانه ها از ابلاغ این بخشنامه تأسف بار حمایت هم می کنند و می گویند این بخشنامه با موازین اسلامی وضع شده است و بدحجابی با آموزههای قرآنی و آشنایی بامعارف قرآن و اهل بیت و سبک زندگی ائمه اطهار و بزرگواران دین و دانش، قلبها سلیم و باطنها پاک میشوند نه با برخورد حراست.
این در حالیست که قرآن و اهل بیت بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده اند. درست است که راه برخورد با مسئله حجاب خشونت نیست اما تذکر دادن و دعوت به رعایت حجاب و عفاف آن هم در محیطی مثل دانشگاه الزامیست.
جا دارد صلواتی به روح دکتر محمد صادق صادقی اولین رئیس دانشگاه آزاد واحد علی آبادکتول و نماینده مردم علی آباد کتول که در سانحه هوایی یاک ۴۰ در اردیبهشت ماه سال 80 به همراه تمامی نمایندگان استان گلستان به سوی معبود پر کشید بفرستیم چراکه ایشان داشتن چادر را برای ورود به دانشگاه آزاد علی آباد برای تمامی دختران دانشجو برای حفظ حجاب و عفاف اجباری کرده بودند. روحش شاد و یادش گرامی.
بی رودر وایسی میخوام حرف بزنم تا بدونیم اکثر ماها کشکی کشکی می گیم عاشق امام زمانیم و الکی فقطادا در میاریم که بگیم ماهم خیر سرمون منتظریم.
طرف میاد روز نیمه شعبان کلی شیرینی و آب میوه پخش میکنه تابگه منم منتظر امام زمانم اما تا چشمش میفته به یه عروس و دوماد تا می تونه جنس هاش رو گرونتر به اونا می فروشه و هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
هر روز و شب میره مسجد نماز میخونه و به عبادت می پردازه اما تا ازش درباره یه جوون با تیپ متفاوت برای کار تحقیقات می کنن شروع می کنه به زیرآب زدن بعد ادعاشم می شه که منتظر امام زمانه و هی میگه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
طرف همکارش داره کارش رو انجام میده مثل بچه آدم و برا خانوادش یه لقمه نون حلال می بره اما بخاطر اینکه به پست و مقام همکارش برسه مدام میره پیش رئیسش و زیرآب همکارش رو می زنه بعد هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
دوسه بار رفته حج و چندبارهم رفته کربلا و ادعاش میشه منتظر واقعیه ولی درست دوتا خونه اونورتر همسایشتو جهیزه دخترش مونده و دوسه تا خونه اینورتر بچه های همسایش سرگشنه زمین میزارن و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
طرف از بازنشستگی حقوق میگیره، زمین کشاورزی داره، دوسه تا خونه اجاره ای داره اما بازم برا 300 هزار تومن میره سرکار و جای کار یه جوون بیکار که میخواد خرج خانوادش رو در بیاره رو میگیره و ادعاش میشه منتظر امام زمانه و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین حتما برای تو یکی میاد.
آقا شرکت داره و چند تا کارمند، اما حق و حقوقشون رو نمیده یا دیر میده یا کامل نمیده و می دونه که حقوقی که داره می ده شرعا درست نیست اما ادعاش میشه منتظر امام زمانه و هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین حتما میاد.
طرف روی پیشونیش از بس جای مهر مونده سیاه شده و همیشه تسبیح دستشه و ذکر میگه اما تا یه خواستگار میاد برا دخترش که از نظر اخلاق و دین ازش اطمینان داره ولی چون توان مالی کمی داره جواب رد میده و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
بنده خدا مسئول گزینش یه ارگان یا اداره هست اما بجای استخدام یه نفر که کار بلده و دلسوز، میاد فامیل خودشون رو که عرضه نداره رو استخدام می کنه با پارتی بعد هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین حتما میاد.
حالا خودمونیم، شب تا صبح و صبح تا شب گناه می کنیم بعد ادعامون میشه منتظر امام زمانیم و برای ظهور قدم بر می داریم و هی داد می زنیم آقا بیابیا. بشینیم حتما میاد...
پ,ن: غیبت، تهمت ناروایست که سال ها به تو زده ایم و غافل از آنیم که تو مدت هاست آمده ای و این ماییم که رفته ایم. آقا جان برای آمدن ما دعا کن...
به عنوان یک افسر جنگ نرم وقتی دیدم همه برنامه هایی مثل ویچت، وایبر ، واتس اپ، تانگو، لاین و اینستاگرام روی گوشی های خودشون نصب می کنن برام جالب شد تا ببینم این برنامه ها چی دارن که اینقدر مردم رو به خودشون جذب کرده.
اوایل همه اون هایی که شماره من رو داشتن کیف می کردن که به به فلانی هم وارد این برنامه ها شده و شروع به خوش آمد گویی می کردن. اما لحن صحبت کردن همه خیلی خودمونی بود. حتی خانم های نامحرمی که یا همکلاسی بودن یا برای کارهای اداری شماره ام رو داشتن. برام جالب بود که تو این فضا هیچکس هیچکس رو غریبه نمیدونست.
اما بعد چند وقت استفاده از این برنامه ها پرده ها کنار رفت و ماهیت اصلی اون هارو کشف کردم که باعث شد سریعاً تمام این شبکه های اجتماعی رو از روی گوشی همراهم حذف کنم.
اصل ماجرا چه بود؟ (اسامی استفاده شده غیر واقعی می باشند)
یک روز تصمیم گرفتم برم به پروفایل افرادی که جزء دوستانم به من اضافه شده بودن. رفتم تو پروفایل آقا حمید یکی از بچه های گل و مذهبی که یکدفه چشمم افتاد به نظرات یکی از مطالب ارسالیش. چندتا دخترخانم جوون که عکس های بی حجابی رو آواتارشون گذاشته بودن برای آقا حمید نظر گذاشته بودن و آقا حمید ماهم براشون نوشته بود: ممنون نازی جون. به سلام فاطی کوچولو چه عجب کجایی دختر؟
چند لحظه مات و مبهوت بودم که این همون حمید بچه مثبت خودمونه که الان با دخترای نامحرم و بی حجاب اینجوری داره حرف میزنه؟ حتی اگه فامیلشونم باشه نه حمیدی که میشناسم اینجور پسریه نه اینکار شرعاً درسته. خیلی ناراحت شدم.
بیخیال حمید شدم و رفتم تو پرو فایل سعید از دوستای گل روزگار که یهوو دیدم اوه اوه عکس شخصی با خانمش که لباس مناسبی نداشته رو انتشار داده که سریع پریدم بیرون. پیش خودم گفتم سعید از تو بعید بود تواینقدر با غیرت بودی آخه چرا؟
گفتم سعید هم بیخیال که چشمم افتاد به پروفایل یکی از همکلاسی های خانم و که خیلی خانم سرسنگینی بود. تا وارد شدم دیدم برا هر مطلب ارسالیش چندین پسر عتیقه لایک و نظر گذاشتن و اون خانم همکلاسی هم با شوخ طبعی و بدون رعایت حریم محرم و نامحرم شروع به شوخی های دور از شأنش کرده بود.
تو پروفایل هرکسی می رفتم یا عکس مناسبی نداشت یا چیزهایی میدیدم و میخوندم که کلا با اون شخصیتی که از اون طرف انتظار داشتم زمین تا آسمون فرق داشت. بله تازه متوجه شده بودم هدف اصلی این شبکه های موبایلی تنها جاسوسی نیست بلکه اون ها حریم های بین مردم رو هدف قرار داده اند. وقتی بین من و دوستم حریم هاشکستهبشود زمینه های بی اعتمادی و شک بوجود میاد. وقتی بی اعتمادی و شک بوجود بیاد کم کم به سمت جامعه ای خواهیم رفت که هیچ اعتمادی در اون نیست.
داستان مرگ خاموش سربازان آمریکایی
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد.
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرارنمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند. هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردهاند را تعریف کنند. هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود. چقدر در زندگی خود و اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟
پ,ن : دردسر عضویت من در این شبکه ها این بود که به دلیل کار دانشجویی که در دانشگاه انجام میدم شماره تلفنم بین خیلی از دانشجوها پخش شده بود و هرکسی هم که عضو این شبکه های اجتماعی موبایلی بود به راحتی به پروفایل من دسترسی داشت. عکس پروفایل من تو دل یک جنگل کنار رودخانه بود. یکی از خانم ها عکس پروفایل من رو روی گوشی خودش ذخیره کرده بود و بین دانشجو ها اون رو نشون می داد و شایعه درست کرده بود که با من رفته جنگل و از من عکس گرفته. اما خدارو شکر همه من رو خوب میشناختن و سریع جلوی اون خانم رو گرفتن و هیچکس هم حرف اون خانم رو باور نکرد.
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید پیدا کرد
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری