عشق تو بغض دلم را چه نکو ريخت که ريخت
آن هواي سر من با همه هاي و هو ريخت که ريخت
تـا بـه کـي مــا و خـمـاري وصـالــت، يـارا
خـُـم و پيمانه شکست، مي زِ بو، ريخت که ريخت
سـُرخـي تـلـخ شـفـق چيـسـت؟ نگـارا، دريـاب
اشک خونين که از اين ديده به رو، ريخت که ريخت
آن صـدايــي که تـــو هـر جـمـعـه شنيدي جـانــا
دلِ غــم ديـده ي مــا بــود، فرو ريخت که ريخت
ترس من از گذر جمعـه تـو دانـي کـه چـه بـود؟
گَـرد پـيـري که زمـان، بر سرِ مـو ريخت که ريخت
کـربـلا بـاز گـذشــت ، مـاه مـحرم طـي شــد
خــون عُـشاق تـو را، بـاز عـدو ريخت که ريخت
عـمـر از نيمـه گـذر کـرد شـدم شـُـهره شـهـر
حـاصـل عـمـر به جُـستيدن و جـو ريخت که ريخت
تـو بيا پاي بر اين چشـم بـِنه جان به فداي قدمت
غـَـرَضـــم ديــدن رويــت ، آبـــرو ريخت که ريخت
http://mahdisafarian.loxtarin.com/